کد مطلب:53812 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

قرآن در میدان جنگ











همین كه قوای طلحه و زبیر با حضور ام المومنین عایشه در میدان نبرد به صف آراسته شد- سربازان علی «ع» را كه عده ای از آنان از صحابه رسول خدا بودند به نبرد فرا خواندند.

امیرالمومنین فرمود قبل از این كه خونها به زمین ریخته شود از پاره كنندگان پیمان بخواهید كه به حق روی آورند، و كتاب خدا را به حكومت بپذیرند.

مگر نه این است: فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و الیوم الاخر[1] .

اگر در چیزی كارتان به گفتگو و نزاع كشید باید به كتاب خدا و سنت رسول خدا باز گردید و تن دهید.

قرآن را به میدان نبرد ببرید و بخواهید كه باین وحی آسمانی تسلیم شوید.

انما حكمنا القران.

آنها نپذیرفتند.

افرادی كه در جنگ جمل بودند یا واقعه ی آن جنگ را شنیدند، یافته بودند كه علی مخالفین خود را به حكومت كتاب خدا و سنت رسول خدا دعوت كرد ولی پذیرفته نشد و مردم دانستند طلحه و زبیر كه در راه اسلام خدمتها كرده و شمشیرها زده بودند در

[صفحه 256]

مقابل انقلاب جامعه اسلامی آن روز كه علی از میان آن برخاسته بود به صف آرایی نیرو پرداختند و در پی آن هستند كه فروغ الهی را خاموش كنند و به نظر نیاوردند كه خداوند هر كه را بخواهد نصرت می دهد و پیروزی می بخشد.[2] .

علی در مقابل ام المومنین و طلحه و زبیر به حكمیت قرآن تن داد تا ثابت كند كه خود قرآن گویای پیامبر است نه آنان.

مردم دیدند كه علی به حكمیت قرآن استناد كرد و فرستاده ی علی قرآن را به صحنه ی جنگ آورد و در میان حكومت لشكریان پیام علی را اعلام و ابلاغ كرد و گفت:

دوستان خدا كسانی هستند كه به عمق قضایا می نگرند نه آنان كه به ظاهر نگاه می كنند و از عالم آخرت و از وعده ثواب و عقاب حق بكلی بی خبرند.[3] .

امام ام المومنین اجازه نداد كه پیام آور علی بیش از این در میدان جنگ سخن بگوید شاید گفته باشد كه صدایش خاموش شود، در این هنگام فدایی علی با تیری به خاك افتاد و قرآن به خون او رنگین گردید شاید این دومین بار بوده كه قرآن به خون آغشته شده است.

یكی در خانه عثمان كه حرمت قرآن را نگه نداشتند و خون عثمان را بر كتاب خدا ریختند، و دیگری در میدان جنگ جمل است كه خون فرستاده ی علی صفحات قرآن را رنگین كرد.

سربازان علی به علت این كه ام المومنین و طلحه و زبیر از فرمان قرآن سرباز زدند شمشیرها را حواله مردانی كردند كه به یاری طلحه و زبیر برخاستند و به گفتار ام المومنین گوش فرادادند.

زبیر در جاذبه نهیب وجدان قرار گرفت و دفتر خاطرات خود را ورق زد، چاره آن دید كه از صف باطل خارج شود، او چنین كرد و از میدان جنگ روی برتافت. حق پیروز شد و پرتو آن از میان ظلمات باطل بیرون آمد.

هر كس از غوغای جمل و خونهایی كه ریخته شد سخن به میان می آورد، پاسخ این بود:

آنان كه رهنمودهای قرآن را نادیده بگیرند گریزی از شمشیر ندارند.

[صفحه 257]

در اعماق اندیشه ی مردم كتاب خدا پایگاهی بس محكم داشت و همه حركتها و كوششها و جوششها را بر حفظ حریم قرآن و اجرای تعالیم آن می دانستند.

در میدان نبرد صفین همین اندیشه و اعتقاد بود كه به اوج خود رسید «قل كفی بالله شهیدا بینی و بینكم» شهادت خدا به نبوت فرستاده ی خدا، میان او و امت كافی است- در نهانگاه افراد جای داشت كه باید با كسانی جنگ كنند كه به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و آنچه را كه خدا و پیغمبر حرام كرده است حرام نمی دانند.

نماینده ی فكری مردمی كه معاویه را مسلمان و كاتب وحی می دانستند ابوموسی اشعری بود او و همفكرانش می گفتند جنگ در صفین بین دو دسته از مسلمانان است و این به خیر و صلاح اسلام نیست. آنها كاری نداشتند كه معاویه صلاحیت حكمرانی بر قسمتی از كشور اسلامی را ندارد.

برای آنها علی كه روح زنده قرآن است، و معاویه كه آشكارا قوانین اسلامی را زیر پا می گذاشت فرقی نمی كرد و هر دو را مسلمان می دانستند.

عمروعاص، و ابوموسی نمی خواستند تضاد رهبری معاویه را با نظام عادلانه لمس كنند، آنها به ظاهر قضایا كار داشتند نه به عمق و ریشه ی امور.

برای مردمی كه می دیدند در هر دو لشكر صدای اذان، و نماز، و قرآن بلند است بسیار دشوار بود كه تضاد اصلی جامعه اسلامی را با نظام علوی از ریشه ادارك كنند.

همین كه قرآن را بر سر نیزه ها زدند و فریاد كردند كه ما به كتاب خدا گردن می نهیم، شمشیرها را به غلاف كردند و گفتند جنگ با افرادی كه كتاب خدا را حكم قرار داده اند راهی باطل است.

- آنان برادران ما می باشند و مانند ما مسلمانند، فسخ محاربه و خاتمه دادن جنگ را از ما درخواست دارند، و رو به قرآن آوردند، شایسته آن است كه درخواستشان را پذیرا شویم.

علی، قرآن گویای پیامبر نتوانست آرای عمومی را به سوی خود جلب نماید، خستگی از جنگ و ترس از كشته شدن، اعتقادات خشك آنهایی كه آثار سجده طولانی در پیشانی داشتند و شبها صدای تلاوت قرآن آنها در میدان جنگ طنین انداز بود موجب شد كه شرایط شگفت انگیزی برای امیرالمومنین به وجود آورند، در آخرین شب جنگ

[صفحه 258]

صفین «لیله الهریر» شاید تعداد كشته شدگان به 36000[4] نفر رسیده باشد. بنابراین بر معاویه معلوم شد كه نمی تواند قوای علی را در هم بكوبد، بدین جهت به نیروی خود فرمان داد كه بگویند:

«ای مسلمانان، جنگ دمار از روزگار عرب برآورد و مخالفت این چنین، بنیاد قبایل ما و شما را برانداخت، بیایید به كتاب خدا بازگردیم و آنچه میان ما حكم كند رفتار نماییم و دست از مخالفت برداریم[5] .

علی در یك طرف و 500 قرآن بر سر نیزه در طرف دیگر قرار گرفتند. چون در نیروی علی اكثریت با مقدس مابان بود لذا موضع توحیدی و انقلابی علی را با قرآن ادارك نكردند و با برداشت انحرافی از قرآن سدی در مقابل علی شدند و عقیده خود را بر او تحمیل كردند.

از نظر تحلیل پدیده های تاریخی به كسانی كه می گویند به حیله عمروعاص قرآنها را بر سر نیزه كردند و ترك جنگ و داوری قرآن را پیشنهاد نمودند. باید گفت نباید تصور شود كه در صفین مساله جدید و بی سابقه ای مطرح شده بود، بلكه در مدتی كه قوای متخاصم در صفین متوقف بودند، با یكدیگر مذاكره و رفت و آمد داشتند و به كرات مساله داوری بین طرفین جنگ كه هر دو طرف مسلمان و پیرو یك كتاب می باشند مطرح گردید. باید دانست كه در قوای معاویه عده زیادی از قریش بویژه از بنی امیه بودند كه در زمان خلافت ابوبكر و عمر و عثمان كارهای مهم داشتند و ظواهر اسلام را به كار می بستند.

آنان برای فرار از نظم علوی به شام روی آوردند و سازماندهی قسمتی از نیروی جنگی معاویه را به عهده گرفتند. آنها سعی می كردند كه از راههای مختلف اركان خلافت علی را متزلزل كنند و با تبلیغات مسموم كننده خود شك و دودلی را در طرفداران علی به وجود آورند و اصل را بر حقانیت خود بگذارند و علی را متجاوز به حقوق مسلمین و خلیفه سوم معرفی كنند.

در قوای امیرالمومنین كه اهل تفسیر و تاویل قرآن بسیار بودند و هر افكار و عقایدی كه ابراز می شد قابل بحث و دقت نظر می دانستند و می گفتند كه می باید آنها را بر كتاب و سنت عرضه بداریم و تحلیل نماییم.

[صفحه 259]

با آزادی كه علی به فرماندهان نظامی حتی به سربازان و مردم عادی داده بود مسائل اجتماعی و سیاسی و نظامی در حضور امیرالمومنین مورد نقد و تحلیل قرار می گرفت تا جایی كه علی می بایست در هر مورد دلایلی ارائه كند و از اندیشه و روش و عدالت خود دفاع نماید. مهمتر آن كه مباحث عقلی و فكری و عقیدتی هم جزء مسائل و موضوعاتی بود كه امام می بایست پاسخگو باشد.

بنابراین حكمیت كتاب خدا مساله خلق الساعه ای نبوده كه به حیله ی عمروعاص طرح ریزی شده باشد بلكه این موضوع در جنگ جمل سابقه داشت.

بعلاوه در نهج البلاغه جایی به چشم نمی خورد كه امام فرموده باشد كه حیله و ریا و مكر اهل شام ناشی از ابتكار عمل عمرو عاص بوده است بلكه حضرت در خطبه 83 درباره ی عمروعاص می فرماید:

«او به هر كه وعده كند خلاف آن رفتار می نماید و در پرسش خود پرگویی می كند و از او كه بپرسند در پاسخ بخل می ورزد و در عهد و پیمان نابكاری می كند، و از خویشان دوری می نماید و چون در میدان جنگ حاضر گردد برای تهییج فساد و افروختن آتش جنگ، بسیار امر و نهی و زبان بازی می كند، آن گاه كه شمشیرها از غلاف بیرون آمد و جنگ شروع گردید بزرگترین حیله و كید او آن است كه عورت خود را به مردم نشان دهد»، چنانكه در صفین كه در مقابل امیرالمومنین قرار گرفت خود را از اسب به زیر انداخت و به پشت روی زمین خوابید و در برابر علی پاهایش را بلند كرد و عورتش را نمایان ساخت و حضرت از او چشم پوشید.

بنابراین به نظر می رسد از دو جهت است كه موضوعات مهم سیاسی و نظامی در حكومت معاویه را به عمروعاص نسبت می دهند. یكی از نظر آن است كه ثابت نمایند معاویه مرد سیاسی و مدبری نبوده است دیگری تبلیغاتی بوده كه عمروعاص درباره ی خود نموده و در اندیشه ی طرفداران خود جای داده تا بتواند كمبود خود را از جهت این كه فرزند نابغه ی كنیز اسیر شده ی عبدالله ابن جدعان تیمی است جبران كند.

در كتب تاریخ مشرق زمین به كرات دیده شده كه نكات ظریف تاریخ مكتوم می ماند چنانكه ما اكنون نمی دانیم زمانی كه قوای طرفین متخاصم در صفین متوقف بودند و حالت نه جنگ و نه صلح برقرار بود چه افرادی از قوای معاویه به لشكرگاه امام علی آمد و شد داشتند و چه كسانی از نیروی علی به قرارگاه قوای معاویه می رفتند و مذاكرات

[صفحه 260]

دوستانه انجام می دادند و نظریات فلسفی و اجتماعی موجود در جامعه ی آن روزی را تحلیل می كردند.

شك نیست هر وقت جماعتی قیام می كنند و مساله ای را مطمع نظر قرار می دهند و انجام آن را خواستار می شوند یا دسته ای به شورش دست می زنند، شخصی رهبری آنها را به عهده دارد.

از میان لشكریان علی عده كثیری گفتند كه ما با كتاب خدا جنگ نمی كنیم در میان آن جمع، اشعث بن قیس كندی كه امیرالمومنین او را از حكومت آذربایجان عزل كرده بود بیش از دیگران پافشاری می كرد و نخستین كسی بود كه شمشیر را غلاف كرد و گفت با مردمی كه قبول دارند قرآن بین ما و آنها حكم باشد جنگ نمی كنیم.

بی شك اشعث در نشست های پیاپی حضور داشته یا پا در میان بوده و در زمینه سازی افكار عمومی لشكریان علی دست داشته است.

در بررسیهای مسائل سیاسی و نظامی وقتی نتایج به دست آمده قابل پذیرش دستجمعی می باشد كه از پیش زمینه مساعد فراهم شده باشد و افرادی با اندیشه های همسان از نظریاتی كه باید در یك جمعیتی القاء شود دفاع نمایند و در نشر آن همكاری كنند.

بنابراین حكمیت كتاب خدا در میان لشكریان امیرالمومنین مساله ای بود كه روی آن به كرات و برحسب مسائلی كه مطرح می شد بحث گردیده و در اندیشه ها جای محكمی داشته است، ولی چه دسته ای و چه كسی باید آن را پیشنهاد می كرد معلوم نبود و یا اگر از ناحیه ی لشكریان علی پیشنهاد می شد باز معلوم نبود كه معاویه آن را پذیرا باشد.

معاویه و عمروعاص و سران بنی امیه به این امر آگاه بودند و برای روز شكست هم اندیشه كردند كه چه كنند و چگونه خود را نجات دهند. بنابراین عمرو عاص می دانست كه استناد به حكمیت قرآن زمینه مساعدی در میان لشكریان علی پیدا كرده است و در صورت ارائه طرحی كه با عقاید دینی آنها سازگار باشد نیروهای حاضر در میدان نبرد كه از ادامه جنگ خسته شده اند آن طرح را قبول خواهند كرد.

در تحلیل وقایع تاریخی، قابل قبول نیست كه بگوییم عده ای از لشكریان علی بمحض این كه دیدند كه قرآنها را بر سر نیزه كردند، بدون هیچ گونه زمینه ی قبلی و سابقه ی ذهنی، شمشیرها را غلاف كردند و گفتند كه دیگر ادامه جنگ صحیح نیست و

[صفحه 261]

به مصلحت نمی باشد.

مگر آن كه بگوییم كه نمایندگان معاویه از پیش در میان لشكریان علی زمینه مساعدی فراهم كرده و افرادی را تطمیع و آماده نموده بودند و سپس نقشه را عملی ساختند و شاید بتوان گفت كه نقشه ی این كار از قبل كشیده و توافق شده بود و علامت توقف جنگ را بر سر نیزه كردن قرآن قرار داده بودند.

معاویه به این موضوع آگاهی داشت، ابتكارش این بود كه در یك جنگ شدید همه جانبه در صورتی كه قوای بنی امیه «یا اهل شام» پیروز نشود و به نتیجه مطلوب نرسد و مسلم شود كه عنقریب است پیروزی در دسترس لشكریان علی قرار گیرد، حكمیت كتاب خدا را مطرح كند تا جنگ به نقطه توقف كشیده شود و این خواست معاویه بود نه عمروعاص. بعلاوه شاید آن پانصد یا هزار نفری كه 500 قرآن بر سر نیزه كردند افرادی بودند كه از پیش آماده شده و منتظر فرمان ورود به صحنه جنگ بودند و این امر یك موضوع خلق الساعه ای نبود كه از نبوغ عمروعاص محسوب شود. معاویه همین كه دید پیروزی قوای امیرالمومنین نزدیك شده است طرح را اجرا كرد و عده ای كه برای پذیرش طرح آماده شده بودند در مقابل علی «ع» به حكمیت پافشاری كردند.

در صفین مساله حكمیت افراد نبود، بلكه حكمیت بر طبق كتاب خدا و سنت رسول خدا بود. چنانكه امیرالمومنین در پاسخ خوارج فرمود:

ما مردان را حاكم قرار ندادیم بلكه قرآن را حاكم گردانیدیم و این قرآن خطی است نوشته شده میان دو پاره جلد كه به زبان سخن نمی گوید و ناچار برای آن مترجمی لازم است كه منظور آن را بیان كند- مردانند كه از آن سخن می گویند[6] - چون اهل شام از ما خواستند كه قرآن را بین خود حكم قرار دهیم، درخواستشان را پذیرفتیم و ما از كسانی نبودیم كه از كتاب خدا پیروی ننماییم.[7] .

انا لم نحكم الرجال و انما حكمنا القران

[صفحه 263]


صفحه 256، 257، 258، 259، 260، 261، 263.








    1. آیه 59 از سوره نساء.
    2. آیه 5 از سوره روم.
    3. آیه 7 از سوره روم.
    4. این رقم قابل تامل، و دست و پاگیر در میدان جنگ است.
    5. از مقدمه خطبه 36 نهج البلاغه.
    6. این همان نكته ای است كه علی را قرآن ناطق می دانند و چنین هم هست.
    7. نهج البلاغه- فیض الاسلام- 125.